مجیب مـهرداد؛ شاعر واندیشـه ورز
عناوین مورد بحث: عشق در شعر معاصر همچنان نفس می کشد لندی و شعر صنعت زده - غیـاب شی درون شعر فارسی - ویژگی های زیبایی شناسانـه لندی

زبان پشتو یکی از دو زبان رسمـی درون افغانستان بوده و یکی از شاخه های شمال شرقی خانواده زبان های ایریـانی مـی باشد. عشق در شعر معاصر همچنان نفس می کشد پایگاه اصلی گویندگان این زبان افغانستان و پاکستان مـی باشد، عشق در شعر معاصر همچنان نفس می کشد بدون شک گویندگان این زبان درون اثر مـهاجرت ها بـه سایر مناطق جهان نیز رفته اند. عشق در شعر معاصر همچنان نفس می کشد شعر کلاسیک پشتو کـه بخشی از گنجینـه ارزشمند فرهنگی کشور ما را مـی سازد درون طول تاریخ حیـاتش با شعر فارسی درون تعامل بوده و عرفان مولانا، رندی حافظ و نازک خیـالی های سبک هندی را مـی توان درون آفریده های شاعران کلاسیک آن بـه وضوح مشاهده کرد. البته یـاد کنم کـه شاعران بزرگ کلاسیک این زبان، مانند رحمان بابا، خوشحال خان ختک و حمـید ماشو خیل بـه زبان فارسی عنایت داشته و حتا برخی از این شاعران با آفرینش بـه این زبان، درون غنای آن سهم داشته اند. توجه ویژه شاهان پشتون را درون بیش از دوقرن اخیر نیز نمـی توان بـه زبان فارسی نادیده گرفت. درون شعر معاصر با اذعان بـه اثر پذیری شعر معاصر پشتو از جریـانی کـه با نیما درون ایران آغاز شد و به افغانستان راه باز کرد، برخی از پیشگامان شعر معاصر فارسی نیز پشتون ها بوده اند.
آفریده های سلیمان لایق و سایر شاعران پشتون درون زبان فارسی بـه اندازه هر شاعر فارسی گوی دیگر به منظور ما ارزشمند بوده و بخشی از مـیراث فرهنگ گران سنگ ما را تشکیل مـی دهند. حتما یـاد کنم کـه زبان فارسی درون طول تاریخ حیـاتش درون جغرافیـای وسیعی بـه واسطه مغول ها، ترک ها، پشتون ها و حتا درون بخشی از کشورهای بالکان بـه عنوان زبان علمـی، رسمـی و ادبی استفاده و پاسداری شده است.
درباره شعر کلاسیک و معاصر پشتو، نویسندگان این زبان مقالات فراوانی نوشته اند کـه من به منظور آنکه درون این باره احاطه و اشراف لازم را ندارم بـه همـین اشاره های کوتاه بسنده مـی کنم. این را حتما ذکر کنم کـه شعر معاصر پشتو پا بـه پای شعر معاصر فارسی درون حرکت هست و شور و اشتیـاق نویسنده گان پشتون و گویندگان این زبان سرزندگی و تداوم این جریـان رو بـه پیش را ضمانت مـی کند.
آماج مقاله من جریـان رسمـی شعر پشتو نـه، بلکه ژانری درون فرهنگ عامـیانـه پشتون ها است. "لندی"، شعری کـه باید بیش از این ها جدی گرفته شود. این ژانر ادبی بـه عنوان بخشی از فرهنگ شفاهی مردمان پشتون و به عنوان شیوه ای از آفرینش ادبی نسل بـه نسل که تا امروز آمده است. لندی به منظور اینکه برچسپ ادب شفاهی خورده کمتر آن گونـه کـه باید، ارزش یـابی شده است. من با مرور بخشی از این آفریده ها شیفته زیبایی ها و ظرفیت های بی کرانـه آن ها شدم، دلنوازی های عاطفی و ارزش های بی کرانـه استتیک لندی، مرا بر آن داشت که تا در باره این آفریده های والا بـه عنوان یکی از شیفتگان ادبیـات بی مرز و بی سرزمـین و بی قوم وظیفه وجدانی ام را ادا کنم.
 چی درون مـیان پشتون ها و چی درون مـیان فارسی زبان ها دو گونـه برخورد با لندی وجود داشته است، یکی برخوردی از سر تفنن و خوش باشی و خوش گذرانی، دو دیگر مواجهه ای پژوهشی درون چارچوب پژوهش های مردم شناسانـه و فرهنگ شناسانـه درون معنای عام آن. من که تا کنون درون باره ویژگی های زیبایی شناسانـه لندی و اهمـیت و پیشنـهادهایی کـه مـی تواند به منظور شعر معاصر پشتو و فارسی داشته باشد چیزی ندیده یـا نخوانده ام. بر این مبنا هدف من درون کنار اهتمام بـه بار فرهنگی این پدیده فولکوریک ارزش های جمال شناسانـه آن است.
لندی و شعر صنعت زده
من مدتی مـی شود کـه در گستره ای جهانی تر از شعر نفس مـی کشم.  این آشنایی درون کنار لذات فراوانی کـه نصیب من کرده مرا متوجه مسایل زیـادی درباره شعر معاصر افغانستان کرده است. البته یـاد کنم کـه منظورم از شعر معاصر فارسی افغانستان آفریده هایی را شامل مـی شود کـه در مقطع زمانی ای مـیان دهه سی که تا شصت پدید آمده اند. جریـانی کـه با استاد خلیلی و یوسف آیینـه آغاز و به واسطه استاد واصف باختری، رازق رویین، بارق شفیعی، محمود فارانی، سلیمان لایق، لطیف ناظمـی، پرتو نادری، سمـیع حامد، لطیف پدرام، افسر رهبین، خالده فروغ، لیلا صراحت و قهار عاصی درون افغانستان جا افتاد و نـهادینـه شد. البته این شعرها را من با توجه با آفریده های همان دهه بررسی و ارزش یـابی مـی کنم. از شعر جهان مـی گذریم، من زمانی کـه به جریـان شعر فارسی درون ایران مـی بینم، از دهه سی که تا هفتاد، این جریـان بـه واسطه شاگردان نیما بـه شاخه های گوناگونی تقسیم مـی شود و این پوست اندازی درون سبک ها و روش های متنوع که تا دهه هفتاد ادامـه مـی یـابد. شعر نیما را شاملو و فروغ یک گام دیگر بـه پیش مـی برند، درون همـین آوان یدالله رویـایی و احمد رضا احمدی با شعر حجم و موج نو بـه مـیان مـی آیند و مروج نوع خاصی از بینش ادبی مـی شوند، هرچی بـه سال های حول و حوش انقلاب ایران نزدیک تر مـی شویم با جریـان های تازه تری رو بـه رو مـی شویم، بعد از رخوتی مقطعی درون دهه شصت کـه شاعران بـه بازتولید شعرهای دهه چهل و پنجاه مـی پردازند، چهره های دیگری چون سید علی صالحی، شمس لنگرودی و حافظ ، با براهنی و علی بابا چاهی هرکدام ظرفیت های تازه ای را درون شعر معاصر معرفی مـی کنند و شعر فارسی را از افتادن درون باتلاق تکرار خود نجات مـی دهند. جریـان شعر هفتاد و پسا هفتاد نیز بر ظرفیت های زبان تکیـه مـی کنند ،کسانی چون علی عبدالرضایی، مـهرداد فلاح، محمد آزرم، زیبا کرباسی، گراناز بـه زعم خودشان از شعر ساده و شعر صنعت زده فاصله مـی گیرند، که تا جایی کـه حتای مثل مـهرداد فلاح اینک از عدم کارایی شعر سطری حرف مـی زند و پروژه ای را زیر نام"خواندیدنی" بـه اجرا درون آورده هست که درون آن شعر آمـیزه ای از سطر و گرافیک است. از این همـه جریـان نام بردم که تا این مساله را روشن کنم کـه شعر معاصر افغانستان چقدر درون درون فضاهای یک نواخت چرخیده هست و کمتر شاعری را مـی توان یـافت کـه به آن تشخص زبانی و فردی ای رسیده باشد کـه جریـانی از آن بتواند سرچشمـه بگیرد. من شعر معاصر افغانستان را شعری صنعت زده مـی دانم شعری کـه در چنبره بوطیقایی "سمبل-اسعتاره-ترکیب" که تا دیرگاه بـه باز تولید خود ادامـه داد. شعری کـه کمتر جهان را و تجربه های زیسته آدمـی را از فردیت شاعرانـه عبور داد، یـا بـه تعبیر دیگر کمتر بـه تجربه های حسی ژرف شاعرانـه دست یـافت. البته این بوطیقای"سمبل-استعاره- ترکیب" جان مایـه اصلی شعرهای دهه چهل ایران را با اندکی تغییراتی درون این و آن مـی ساخت اما بـه خصوص شاعران ایران درون طول چند دهه درجا نزدند و امروز هم مانند سی سال پیش شعر نمـی گویند. شعر معاصر ما شعری هست که بافت های زبانی "تتابع اضافات" زده و باستان گرای فنون ادبی زده  را از شعر دهه چهل ایران با صورتی تقلیدی  وام گرفت و تا دهه های شصت و هفتاد ادامـه اش داد. البته شاملو و اخوان درون شاعران دهه چهل ایران از این تجربه ها بسیـار دارند، شعری کـه در عین انتزاع زدهاش سطرهایش را با ترکیب های طویل گاهی واقعن لطمـه زده است:
وقتی کـه نخستین باران پاییز
عطش زمـین خاکستر را نوشید
و پنجره بزرگ آفتاب ارغوانی
به مزرعه بردگان گشود/مرثیـه/کلیـات احمد شاملو/ صفحه 36
من شعرهایی از اخوان و شاملو خوانده ام کـه در آن ها ترکیب ها بیش از چهار رکن نیز داشته اند.
شعر افغانستان درون ادامـه چنین جریـانی پدید آمد و به ندرت توانست از زندان ترکیب های طویل و پرداخت های انتزاعی و نماد زده رهایی یـابد، پرتو نادری درون شعر های دهه هفتاد و هشتادش توانست شعرش را از تجربه های گفتاری بهرور سازد بـه همـین گونـه قهار عاصی تنـها درون دوبیتی ها و رباعی هایش و اندکی درون نیمایی هایش توانست شعرش را بـه لحاظ زبانی متمایز تر کند. سمـیع حامد هم یکی از شاعران بی قرار معاصر ما بود. شاید هیچ شاعری درون شعر معاصر بـه اندازه او تجربه گرا نبوده است. او انواع گوناگون تجربه های زبانی را درون کارنامـه شعری اش دارد. دیگران تقرین همـه درون فضاهای واحدی شعرشان را زمـین گیر د. من دلیل این درجازدگی ها را عدم برخورد مسوولانـه با شعر مـی دانم، شعر ایثار مـی طلبد، شعر شیوه ای از زیستن هست و با تفننی کـه شعر معاصر ما را از دست و دلبازی و سرزندگی انداخت فرق دارد.
 ناگفته نمـی گذارم کـه بستر فرهنگی پویـا و غنی ایران را درون باروری جریـان های ادبی آن سامان عاملی تعیین کننده مـی دانم و از بیچارهها وبی امکاناتی های شاعران خودمان هم بارها یـاد کرده ام، اما درد از آنجا آغاز مـی شود کـه زمانی درون یکی از محافل، من از یکی از شاعران نامدار معاصر افغانستان آنگاه کـه از لزوم استفاده از تجارب شعر نقاط دیگر جهان پرسیدم و برایش مثال آوردم کـه شاعران بزرگی چون احمد شاملو جهش های شعرشان را مدیونانی چون الوار و مایـاکوفسکی و الیوت بوده اند برایم گفت کـه ما حتما بر ظرفیت های فردی و بومـی خودمان تکیـه داشته باشیم. او درون این محفل چند شعر تازه اش را خواند و من متوجه شدم کـه شعر بیست سال پیش خودش را با کیفیتی بـه مراتب نازلتر بازتولید کرده است.
شعر معاصر ما حتما به دور از هرگونـه بزرگ بینی و حب و بغض مورد بررسی قرار گیرد که تا شاعران جوانتری کـه در این سال ها پا بـه عرصه گذاشته اند از افتادن درون ورطه شعر متوسط برحذر بمانند و بدانند کـه شعر امری هست جدی و مستلزم مرارت های جانکاهی کـه باعث پروردهذهن خلاق شاعر و غنای پشتوانـه فرهنگی مـیراث او مـی شود.
غیـاب شی درون شعر فارسی
چندی پیش دوست فاضل و فرزانـه ایرانی ام علی ثباتی تبصره ای نوشته بود با عنوان "غیـاب شی درون شعر فارسی" مساله ای کـه شعر افغانستان و در مجموع شعر هزارساله فارسی که تا دوران معاصر را بر این اساس مـی توان بررسی کرد. درون شعر کلاسیک هرگاه سخن از از عناصر طبیعت چون سرو، گل، چشمـه، مـی رود این عناصر فاقد ذات طبیعی خویش اند و در هاله ای از هویت برساخته بـه واسطه استعاره یـا سمبل یـا تشبیـه اصالت شان را از دست مـی دهند. سرو حافظ چون معشوق روان است، و آبشار های شعر کلاسیک ما نوحه گر از بهر چیزی اند، شبیـه شعر رمانتیک قرن نزده اروپا کـه در آن شی واجد خصلت بیمارگونـه شاعر رمانتیک شده هست و القا کننده التهاب های روان رنجور و حسرت زده است. گاه گداری درون شعر منوچهری و شماری از شاعران سبک خراسانی شی واجد خصلت طبیعی خویش است" خیزید و خز آرید کـه هنگام خزان است- باد خنک از جانب خارزم وزان است" کـه در اینجا باد نـه عاشق نالان، نـه پیک پیغام رسان بل عنصری از طبیعت هست که ذاتش با هیچ پیرایـه ادبی ای خدشـه دار نشده است. حتا درون شعر معاصر فارسی نیز چنین عینیتی کمتر بـه چشم مـی خورد، زیرا شعر معاصر فارسی شعری هست نمادگرا یـا بـه قول براهنی کـه درباره نیما مـی گوید، شعری هست وصفی -روایی. مثلن شاملو زمانی کـه از جنگل حرف مـی زند مراد او مردمان سرزمـین اویند نـه جنگلی درون مازندران. البته یـاد کنم کـه نـه تنـها اشیـا بلکه رفتارهای آدمـی و حضور او نیز درون پشت گرد و خاک صنایع ادبی ناپدید شده اند. من از شرق دور که تا امریکای لاتین شعر خواندم، از اروپا که تا آسیـا و این گوهر گمگشته شعر را اینجا و آنجا مـی یـافتم اما غافل از آن بودم کـه در مـیهن خودم نوعی از شعر مردمـی دارای عینیتی هست که شاعران مدرن امریکا از آن سخن مـی گفتند همان عینیتی کـه هایکو های جاپانی را چنان خواستنی کرده است. شعر مدرن امریکا، با عنایت بـه عینیت شعر، از ترکیب های عینی/ذهنی بـه قول ازراپاوند"دریـاهای تیره صلح" حذر مـی کرد، این جریـان شعر درون پی تبدیل واقعیـات بیرونی بـه تجربه ای حسی بود. "همبسته عینی"  ای کـه تی اس الیوت از آن سخن مـی گفت بـه جای جانشینی واژه و شی بـه تناظر واژه و شی تاکید داشت. این نگاه بـه شعر را بـه صورت عینی گرایـانـه تر درون شاعران آبجیکتویست امریکایی مـی توان دید شاعرانی کـه از"سمبولیسم بدوی، پیوند های تصنعی، و فرم های تشریفاتی"بیزار بودند./آشنایی با تی اس الیوت/مجله انترنتی شیزوکالت/
تا وقتی کـه گم شده ایم
در جهان مقصود
آزاد نیستیم
مـی نشینم درون کلبه چهارگوش کوچکم
پرندگان آواز مـی خوانند
زنبور ها وزوز مـی کنند
برگ ها تاب مـی خورند
آب روی سنگ ها بـه صدا درون مـی آید
دره مرا تنگ درون خود مـی گیرد/ بخشی از شعر آیینـه خالی/ از کنیت رکسرات/ مجله شیزو کالت/شاعران ابژیکتیویست
من بـه همـین مثال بسنده مـی کنم که تا نشان دهم کـه شعر معاصر ما از این تجربه ها بـه چی مایـه دور مانده است. شعریکه بـه قول شاعران آوانگارد ایران با صنایع ادبی گرانبار شده است، شعری کـه کمتر بـه "کشف" و "شـهود"ی ماندگار دست یـافته است.
لندی اما سرشار از چنین ظرفیت هایی است، حتما یـاد کنم کـه شاعران بزرگ درون جاهای دیگر با تکیـه بر فولکلور جریـان های رسمـی شعر را بـه لحاظ کیفی ارتقا داده اند، بـه گونـه نمونـه بخشی از زیباترین شعرهای گارسیـا لورکا تحت تاثیر ترانـه های کوچیـان هسپانیـا پدید آمده اند، از سوی دیگر شاعران بزرگ جهان بخش مـهمـی از کارهایشان را درون بافت زبان گویشی خلق کرده اند. بـه طور مثال لینگستن هیوز شاعری کـه همـه مـی شناسیمش از جمع همـین شاعران است.
ولی درون افغانستان نـه از ظرفیت های ادبیـات شفاهیی استفاده کرده هست و نـه هم از ظرفیت های شاعرانـه گویش مردمـی، من چند شعر محدود از این تجربه ها خوانده ام، یکی شعر"سنگ شکن" رازق رویین هست که با همـه سادگی اش یکی از زیباترین شعرهای معاصر افغانستان هست و ای کاش این شاعر عزیز ما با آن زبان تجربه های بیشتری انجام مـی داد.
سالها بود کـه شیر
زن و فرزند خوده
کتی یک پای چلاق
کتی یک بیل و کلنگ،
نان مـیداد
 ونمونـه های دیگر از داکترسمـیع حامد اند کـه در کتاب "بگذار شب همـیشـه بماند" آمده اند:
مادرم گفت بچیم
کوچه را ماکم کو
پدرم گفت
شیرینم
چای تلخی دم کو
منزل چارم تعمـیر قومندان صاحب
رنگ مالی شد و فردا
کوچه درون خانـه ما مـهمان است
ختم قرآن عظیم الشان است
در کنار این دو شاعر از قهار عاصی نیز مـی توان بـه عنوانی کـه سویـه های بومـی شعرش را از رباعی و دوبیتی های عامـیانـه وام گرفته بود یـاد کرد. حتا قهار عاصی نخستینی هست که لندی بـه زبان فارسی ترجمـه کرده است، بدون هیچ شکی درون بومـی گرایی هایش چشمـی هم بـه لندی ها داشته است.
ویژگی های زیبایی شناسانـه لندی
لندی بـه نظر من شعری هست که مـی تواند درون پهنـه یی جهانی مطرح گردد و برای خودش جا باز کند. درون کنار آن این نوع شعر دارای چنان ظرفیت هایی هست که ما درون اقصای نقاط جهان بـه دنبال آن سرگردانیم. بدون شک شعرهای مردمـی، تجربی ترین انواع شعر اند. این شعرها نـه از سر نیـازی حرفه یی کـه مبتنی بر تجربیـات زندگی با همـه فراز و فرودهایش سروده مـی شوند. به منظور همـین پر انرژی و سرشار از خون تازه اند. احمد شاملو کـه عاشق زبان مردمـی بود درون گفتگویی با ناصر حریری از انرژی و قدرت شگفتی آفرین ترانـه های مردمـی سخن گفته بود. اما درون افغانستان از این تجربه ها به منظور ارتقای شعر معاصر ما هرگز استفاده نـه شده است. به منظور همـین هست که ما بعد از خواندن شعر عینی گرای امریکا، هایکوی جاپانی یـا شعر گفتار ایران متوجه مـی شویم کـه در وطن ما نیز بخشی از این تجربیـات وجود داشته اند. من بـه عنوان یک شاعر، عاشق عینیتم درون کنار آن کـه شعر را از "انتزاع" نیز بی نیـاز نمـی دانم.
لندی شعری هست که درون طول تاریخ تجربه های بی کران زیبایی شناسانـه را جذب کرده است، شاید بتوان با پژوهشی سبک شناسانـه و تاریخی دوره های این شعر های مردمـی را بر اساس رخدادهای تاریخی بازتاب یـافته درون این شعرها و با توجه بـه تاثیر پذیری شان از سبک های رایج رسمـی هر دوره مشخص کرد. لندی گاهی چنان عینی مـی شود کـه احساس مـی کنی این شعرها ترجمـه های هایکوی جاپانی اند با زبانی منظوم، و در بسا موارد این شعرها بـه آنچه کـه امروز بـه نام هایکوی مدرن معروف شده هست شبیـه اند. گاهی هم لندی ها بـه لحاظ نازک –خیـالی بـه شعر سبک هندی شباهت مـی رسانند. چیز مـهم دیگری کـه ارزش های هنری لندی را بالا هست ایجاز نـهفته درون این بندهای قصار است. درون فراسوی بسیـاری از لندی ها جهانی نـهفته است. فضای بزرگی کـه در خوانش های اول بـه نظر نمـی آید اما هرچی بیشتر توجه مـی کنی ترا بـه فضاهای تازه تر از انگاشته های پیشین رهنمون مـی شود. بـه لحاظ زبانی ما درون لندی با تجربه های گوناگونی رو بـه رو ایم، لندی ها عمومن درون زبانی ساده اتفاق افتاده اند و انرژی شاعرانـه لندی ها مانند هایکوهای جاپانی درون بسا موارد بـه عهده عینیتی هست که بـه تجربه ای ملموس و حسی مبدل شده است. بـه لحاظ محتوایی این شعر ها مـی توانند بدون استثنا ابعاد گوناگون فرهنگ و منویـات پشتون ها را معرفی کنند. ایجازی کـه عمدتن با بافت لهجه نیز همراه شده هست در بسا موارد ترجمـه لندی را بـه امری ناممکن مبدل کرده است.
 لندی هایی را کـه من درون این مقاله استفاده کرده ام گزینشی اند کـه به واسطه استاد عبدالغور بی نوا درون کتابی گرد آوری شده اند، این لندی ها بخش بسیـار کوچکی از هزاران لندی  اند کـه به واسطه مردمان پشتو زبان درون محلات بود و باش شان خلق شده اند و خلق مـی شوند. بدون شک فرصت بیشتر لازم هست تا همـه لندی ها را بخوانیم و از مـیان شان بـه گزینـه ای بسیـار خواندنی و با اهمـیت برسیم. من این لندی ها را از روی ترجمـه های جناب بی نوا بـه فارسی و به صورت تطبیقی درون زبان مبدا شان با اندکی دخل و تصرف بازسرایی کرده ام و گاهی به منظور روشن شدن مفهوم لندی و نشان سویـه زیبایی شناسانـه شان اشاره هایی را هم اضافه کرده ام.
لندی ها بی هیچ شبهه یی بخشی از مـیراث پر بهای فرهنگ بشری اند و امـیدوارم این شعرهای ارزشمند بر اثر سعی و تلاش پشتون ها و همچنان عاشقان ادبیـات درون مقیـاسی فراملی معرفی شوند. درون این لندی ها شما کمتر با صنایع ادبی طرف هستید، شاید بهترین صفتی کـه بتوان بر این نوع شعر اطلاق کرد، صفت تجربی باشد، لندی شعری هست بی پیرایـه و تجربی کـه سرشار از بار عاطفی و جلوه های متنوع زندگی یک قوم است.
آواز های نیمـه شبان بر دل مـی نشینند
آنکه آواز سرداده یـا عاشق هست یـا از وطن دور افتاده است
کاخ سفید تو ویران شود
نسیم سردی کـه بر چادرها مـی وزد بـه یـادم مـی آید
اشاره: نستالجی زندگی طبیعی، زنی کـه شاید بـه واسطه ازدواجی درون شـهر زندانی شده است
توته های دلم را از زمـین بر مـی دارم
اما دستانم را از روی دوش محبوبم بر نمـی دارم
اشاره: یعنی با آنکه دلم تکه تکه هست نمـی خواهم از یـارم جدا شوم
محبوب من از زین اسب خم شد
من هم روی نوک پایم ایستادم که تا بوسه اش دهم
اشاره: همان عینیتی کـه کمتر درون شعر معاصر ما اتفاق افتاده است
خداوندا بـه من هم -بازی عطا کن
تا اگر تنگدستی آمد با خنده زمان بگذرانیم
اشاره: یـادآوری تلخی های سالهای قحطی
آتش های صبحگاهی را افروختند
من هنوز نشسته ام و یـارم را راضی مـی کنم
اشاره: تصویری عینی، اکثر لندی ها مانند یک عاند، دقیقن شبیـه آنچه علی پاشایی درون باره هایکوی جاپانی گفته بود. او مـی گفت هایکو انگشتی هست که چیزی را نشان مـی دهد. البته حتا درون همان هایکو های کلاسیک هم مـی توان مسایلی مربوط بـه زندگی اجتماعی را دریـافت، فراتر از آن جنبه هایی کـه گویـا درون بستری از عرفان بودایی پدید آمده اند.
آن سوی دریـا لیلا نماز مـی خواند
نمازش قبول مباد کـه زلفانش را برخاک مـی گذارد
اشاره: ضمن یـاد اوری از بیـان اغراق آمـیز و زیبای جایگاه زلفان معشوق درون این لندی، درون لندی های زیـادی دریـا همواره حد فاصلی هست مـیان عاشق و معشوق، درون کنار آنکه بـه صورت طبیعی کوچی ها درون کنار رودخانـه ها چادر هایشان را برپا مـی کنند این دریـا مـی تواند بـه صورت نمادین، بیـان فاصله هایی باشد کـه سنت های سخت گیر مـیان ان و پسران ایجاد کرده اند.
خدا این بار ترا شفا دهد
مردم مـی گویند سیـاه بخت هست که یـارش مـی مـیرد
اشاره: دلهره های ناشی از خرافات
خدا یـا طوطی مجروح را شفا بده
تا با طوطی های دیگر پرواز کند
اشاره: یگانگی با طبیعت آزاد
هر بته کنار چشمـه شفا بخش است
 چادر ان جوان بـه آن ها تماس کرده است
در کنار چشمـه چی آفت افتاده
که محبوبم با کوچکش مـی رود
اشاره: این لندی دارای همان ایجازی هست که نیـاز بـه شرح و تفسیر دارد، تفسیر چنین لندی هایی را مـی گذاریم بـه عهده خواننده.
تار زلفم را آب برد
ای یـار! درون کنار رود دیده بانی کن
اگر مـیخواهی مرا ببینی کنار چشمـه بیـا
 من کوزه را آهسته آهسته با دستم پر مـی کنم
اشاره: تعلیقی تماشایی
خانـه محبوبم درون آفتاب برامد است
صبح گاهان شعاع آفتاب سلامش را مـی رساند
سخت بیماری، خدا شفایت دهد
نزدت آمده نمـی توانم، درون خانـه برایت دعا مـی کنم
اشاره: اشاره بـه محدودیت های سنتی
در خانـه بالا ناله و فریـاد است
یـا رنجوران اند یـا عاشقی از وطن مـی رود
ای مـهتاب زود بر آسمان شو
یـارم درون کوه های بلند درون سفر است
اشاره: تجربه صادقانـه ای از زندگی روستایی
محبوبم آیـا زمانی خواهد رسید
که تفنگ را بگیریم و دست بـه دست بـه سنگر برویم
اشاره: این لندی را مـی توان تفسیر کرد
به سنگر دشمن دومـی پرند
عاشق یـا آنکه بـه نامش ی نشسته باشد
اشاره: همان ایجاز تفسیر پذیر
آشنای من سرش را درون راه وطن باخت
با تارهای زلفم کفنش را مـی دوزم
با زخم های بی شمار و غرق درون خون برگرد
تا آنگاه کـه زخم هایت را مـی بندم بوسه هم نثارت کنم
اشاره:ستایش دلاوری
گل کـه مـی کاشتم یـارم کنارم نشسته بود
حالا کـه گل ها شکفتند یـارم درون خاک خوابیده است
مرا با گل گلاب زدی
قربان دستت، دشمنان مرا دیدند
اشاره: این لندی مـی تواند بـه رنج بردن دشمن از حسادت توجه معشوق تعبیر شود و یـا  پنـهان کاری ناشی از ترس از طرف عاشق.
خدا یـا مرا گل بیـابان بساز
تا از نسیمـی کـه از سوی یـار مـی آید بلرزم
فردا بارهای کوچی بسته خواهند شد
گل های دشت، باز دامن ترا بو مـی کنند
 از همـه مـهمتر این کـه لندی ها مـی توانند درباره فرهنگ پشتون ها و دغدغه های انسان درون آن چارچوب فرهنگی معلومات زیـادی بـه دست دهند. شاید بهترین چشم انداز آشنایی با روحیـات مردمان پشتون لندی باشد، زیرا تنـها ادبیـات هست که روح راستین ملت ها را درون شیشـه های ذلالش بـه بر مـی کشد و اصالت آن را نسل بـه نسل و به دور از دست کاری های تاریخ رسمـی حفظ مـی کند. من با خواندن بخشی از لندی های پشتون ها بـه این نتیجه رسیدم کـه خشونتی کـه امروز درون جنوب حکم فرما شده است، پدیده ای هست وارداتی و تحمـیلی و مردمان پشتون را دارای روحی لطیف، زیباپسند و انعطاف پذیر یـافتم. بدون شک این لندی ها گاهی بـه تبع گرایش های حماسی اندکی خشن مـی شوند، اما حتما یـاد کنم کـه ادبیـات حماسی جهان سرشار از خونریزی و ستایش مرگ و جنگ و دلاوری است. من بـه این باورم کـه مردمان نوار مرزی جنوب قربانیـان جنگ سردی شده اند کـه در آن نـه خود آن ها کـه امریکاییـان و کشورهای عربی و حکومت پاکستان بیش از شصت هزار مدرسه را درون آنجا تاسیس د که تا دیواری آهنین درون برابر تهاجم اتحاد جماهیر شوروی سوسیـالیستی ایجاد کنند، درون نتیجه، این مردم درون اثر فقر گسترده ناشی از بی مسوولیتی های حکومت پاکستان درون این مناطق بـه صورت ناخواسته درون کام ارتجاع و واپس گرایی افتادند. و جامعه فیودالی و خانخانی کـه باید بـه سامانـه های مدرن گذار مـی کرد درون اثر غفلت عمدی حکومت پاکستان، تحت اشغال شبکه های تروریستی درون آمد و این شبکه ها سال های سال درون آنجا ماندند و ریشـه های شوم شان را درون غیـاب حکومت و نظام سیـاسی و جامعه مدنی گستراندند.
 من بـه این باورم کـه ادبیـات نقطه اتصال فرهنگ ها و مردم ها است. ما با همـه ناباوری ها و کدورت های بی پایـه هنوز مـی توانیم از جلوه های زیبای فرهنگ های هم لذت ببریم و در ارتقای سطح کیفی فرهنگ های هم از سویـه های سازنده فرهنگ ها مان استفاده کنیم. ما همان گونـه کـه از شعر جهان بهره مـی بریم از لندی نیز مـی توانیم به منظور رشد ظرفیت هایی درون شعر معاصر مان بهره مند شویم، پشتون ها نیز از ادبیـات فارسی بهره ها اند و این زیباترین وسازنده ترین نوع تعامل انسانی و زیست باهمـی است. من هرچی مـی اندیشم به منظور این همـه دوری و ادبیـات نفرتی کـه در برابر هم، گویندگان زبان های گوناگون افغانستان بـه کار مـی برند دلیل قناعت بخشی نمـی یـابم. من همواره منتقد گرایش های نفی گرایـانـه ای کـه از جانب بخشی ون ها یـا تاجیک ها و سایر اقوام سرزده هست بوده ام و همواره این موضعم را نیز حفظ خواهم کرد. نفرت و هراس محصول نا آشنایی ها و زیـاده طلبی ها است، ما مـی توانیم بـه جای تکیـه بر تقابل و تضاد خرده فرهنگ های افغانستان از هم سویی و تعامل آن ها لذت و بهره ببریم. ما هرگاه بـه شاعران بزرگ زبان هایمان بنگریم همـه از عشق، آزادگی، همدلی و تساهل سخن مـی گویند، حتا درون همـین لندی ها همـه این رزش ها را مـی توانیم بیـابیم. بعد به قول شاعر ما از هرچی مـی رود، سخن عشق خوشتر است.




[اهمـیت لندی، به منظور شعر معاصر پشتو و فارسی درون افغانستان عشق در شعر معاصر همچنان نفس می کشد]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 10 Aug 2018 13:49:00 +0000